خوش آمید
به وبلاگ ضد گریه خوش آمدید . امیدوارم لحظات شادی را در وبلاگ ضد گریه سپری کنید .
با تشکر مدیر وبلاگ : danial
پیغام مدیر
بغض لعنتی!!!!!!!!!!!!
کسی بلده قولنج گلو رو بشکونه؟ بغض دارم، نمی شکنه!
اینم مامان ما!!!!!!!!!!
دنبال چیپس بودم تو خونه حــــسابی کلافه شده بودم
از سر در گمی ... بعد توی یــکی از قابلمه هایی که "معمولا"
مامانم خـــوراکیها رو اونجا قایم میکنه رو گشتم .
یه کاغذ پیدا کردم که روش نوشته بــــود:
بــــترکی از دستت راحت شیم خجالت نمیکشی اینقدر
میلُمبونی ؟! فقط خوردنت که نیس چاق تر میشی
لباسات تنگ میشه پولِ لباسم باید بدیم !!
والا به خدا!!!!!!!!
صبح که از خواب بیدار میشیم اولین جایی که میریم (دستشویی)،
شب که میخواییم بخوابیم آخرین جایی که میریم باز (دستشویی)
مرده شور این زندگی که سر و تهش به دستشویی ختم میشه.
هوش برو!!!!!!!!
معلم: هرکی سوال بعدی منو جواب بده میتونه بره خونه.
شاگرد زبله کیفشو از پنجره میندازه بیرون...
معلم با عصبانیت: کی اون کیفو انداخت بیرون؟
من بودم آقا..خداحافظ!!
تنهایی!!!!!
تنهایی یعنی اینکه وقتی برات اس ام اس میاد مطمئن باشی که از طرفه ایرانسله !
به سلامتی ایرانسل ...
لطفا من رو شطرنجی کنید!!!!!!!!!!!!!!
یه بار هم داداشم تازه ساعت مچی خریده بود
من تا یه هفته هر روز ساعتش رو دو ساعت می کشیدم عقب تا فکر کنه خرابه
واقعا هنوز هم نمی دونم چرا اون کار رو می کردم
دختره دیگه چه میشه کرد؟
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از آن دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی (بــــــوق)
می دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمه
بیست و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام
اینم از دوست ما!!!!!!!!!!
با دوست دخترم رفته بودیم بیرون،
پسر خالش ما رو دید اومد جلو گفت:
این پسره کیه؟ دوست دخترم هم اومد
تریپ شاخ و دفاع از من بیاد گفت:
هر خری که هست به تو چه؟
خواهر زادم!!!!!!!!!
خواهرزادم تکلیفشون اینه از ۱ تا ۹۰ بنویسن،
حالا این خواهرزاده ما یه عدد مینویسه
درازمیکشه یه غلت میزنه یه عدد دیگه،
یه کارتون می بینه یکی دیگه گرسنه میشه.
میگم دایی اینجوری تا صبحم تموم
نمیشه !! میگه خسته ام میفهمی خسته!
از طرف رسول آقا
بابا!!!!
ساده نوشتیم بابا نان داد
اما نفهمیدیم که بابا برای نان
تمام جوانی اش را داد.