رمان!!!!!

هفته اول سال تحصیلی بود. با رفقیم رفته بودیم مدرسه ولی کلاس تشکیل نشد وقتی تو سالن برمیگشتم دیدیم یک کلاس 12,10 تا دختره ولی هنوز استاد نیومده . این دوستمم کلا سرش درد می کرد واسه اذیت کردن ,سنش هم بالا بود , گفت من به جای استاد می رم سر کلاس تو 3,4 دقیقه دیگه بیا صدام بزن جیم شیم . رفت داخل بلند گفت سلام بچه ها , همین جور تخته پاکن رو بر داشت داشت تخته رو پاک می کرد , می گفت سال جدید تحصیلی رو تبریک می گم , که یکی از دخترا گفت استاد که سر کلاسه , من از شیشه در نگاه می کردم دیدم استاد خانومه وسط بچه ها نشسته , رفیقم کلا سرخ شده بود ولی کم نیاورد گفت ببخشید فکر کنم کلاس رو اشتباه امدم , بعد امد بیرون من افتاده بودم کف سالن داشتم می خندیدم

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده : danial | جمعه 9 تير 1391 - 17:15 |